روایت خواندنی از خاطرات رهبر انقلاب؛
«لبخند امام»
رهبر معظم انقلاب : اولبار که در اهواز قبا را کندم و لباس نظامى پوشیدم، در ذهنم بود که آیا این کار درست است یا نه؟ بعد که دیدم ایشان (امام ) لبخند زدند و لطفى کردند، فهمیدم که خوشحالند...برگرفته از کتاب "خاطرات و حکایتها"
به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری صدا و سیما، در کتاب "خاطرات و حکایتها" که شامل خاطراتی از زبان رهبر معظم انقلاب می باشد، آمده است :"یک زمانی برخی از آقایان علما منبر نمیرفتند، چون آن را خلاف شأن خود میدانستند؛ میگفتند منبر رفتن دلیل بیسوادی است! ولی حالا شما ملاحظه کنید، فردی مثل آقای جوادی ، مرد ملای فاضل – معقولا و منقولا- مثلا در پایان یک میتینگ منبر میرود، سخنرانی میکند و فریاد میکشد. ببینید الان با گذشته چقدر فرق کرده است. من یکی از دفعاتی که سال 59 از اهواز به تهران میآمدم، چون لباس نظامی بود، رویش قبا میپوشیدم . رسم ما هم این بود که از راه که میرسیدیم، مستقیم خدمت امام میرفتیم.
عصر یک روز پنجشنبه که برای نماز جمعه به تهران آمده بودم، مستقیم خدمت ایشان رفتم و چیزی راجع به جبهه گفتم و آمدم. شاید بار اولی بود که از جبهه خدمت ایشان میرسیدم. تا اینکه چکمههایم را دم در دربیاورم، ایشان از پشت شیشه همین طور به آن هیأت بنده که لباس نظامی زیر قبا تنم بود، نگاه میکردند. وقتی رسیدم، دستشان را بوسیدم. خودشان گفتند که یک وقت بود که این لباس شما خلاف مروت بود، و حالا بحمدالله وضع به این جا رسیده است. من احساس کردم که ایشان خوشحالند. در ابتدا قدری هم در دلم تردید بود. اول بار که در اهواز قبا را کندم و لباس نظامی پوشیدم، در ذهنم بود که آیا این کار درست است یا نه. بعد که دیدم ایشان لبخند زدند و لطفی کردند، فهمیدم که خوشحالند. واقعا جای امام خالی است. اگر ایشان تشریف میداشتند و میدیدند که آقایان در تکواندو، دان 4 دارند و اینگونه پیشرفت کردهاند، خیلی خوشحال میشدند؛ این واقعا در طریق همان خواست ایشان است."
در سلسله کتابهای 'خاطرات و حکایتها 'مجموعهای از گفتارها, خاطرات و حکایتها به نقل از مقام معظم رهبری گردآمده که طی آن گوشههایی از تاریخ انقلاب و دفاع مقدس بازگو شده است .