گزارش مکتوب
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
در سکوت، به آن سوی مرزها رفت، اما با انتشار فیلمش از بی بی سی فارسی، پرواز این آقازادهی سردارِ بزرگ سپاه برملا شد.
به گزارش
خبرگزاری صدا و سیما، مرکز اصفهان؛ در روزهایی که هر از چند گاهی خبرِ آقا زادهها نقل محافل میشود، سراغ آقازادهای میرویم که خبر رفتنش کمتر شنیده شد کسی که مطمئن تصمیم گرفت مصمم عزم رفتن کرد و حتی فرزند کوچکش را جا گذاشت، این آقا زادهی به تمام معنا، فرزند یک سردارِ سپاه بود که پدر هم برای رفتن پسر از هیچ کوششی فروگذار نکرد و سرانجام فرزند راهی شد، اما پس از راهی شدنش به آن سوی مرزها با دست به دست شدن تنها فیلم حضور او در خارج از کشور که در بی بی سی فارسی هم منتشر شد جایگاه و پست سازمانی پدر افشا و آقازادگی اش لو رفت.
آری در این روزها که " آقا زاده" یکی از پربینندهترین فیلمهای شبکههای خانگی است روایت زندگی این خانواده آقا زاده خواندنی است...
آقازادهای که رفتدر کوچه پس کوچههای مرکز شهراصفهان نشانیِ خانوادهای آقازاده را میگیرم که فرزندشان توشه اش را بربست و با رفتنش خیلیها را شوکه کرد، پدر این آقازاده سردار سپاه است: سرتیپ دوم پاسدار مجتبی شیروانیان.
شاید باورش برای بعضیها سخت باشد که جوانی آقا زاده باشد، اما نه سهم ویژهای از حکومت بخواهد و نه دنبال رانت و پست و مقام باشد.
«پسرِ سردار شیروانیان» نمونهای شنیدنی از رویشهای نوین انقلاب اسلامی است، از جنس جوانانی که رهبر معظم انقلاب آنان را معجزهی انقلاب اسلامی میخواند: «این معجزهی نظام جمهوری اسلامی است که میتواند همان روحیههای پُرتلاش و قوی و فولادین را بازآفرینی کند به شکل همین شهدای امروز شما» (۲۱/۰۹/۱۳۹۷ بیانات در دیدار جمعی از خانوادههای شهدا)
شهید مدافع حرم «ابوالفضل شیروانیان» نخستین شهیدِ پاسدار از شهدای مدافع حرم اصفهان است که مقاومت و ایستادگی را از پدرش سردار مجتبی شیروانیان مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان اصفهان و از یادگاران دوران دفاع مقدس و رزمندگان شاخص آن زمان آموخت.
پدر ۲۸ شهریور ۶۲ در اصفهان صاحب این فرزند شد و نامش را «ابوالفضل» گذاشت تا اسمی را انتخاب کرده باشد که کمتر شنیده و مظلوم واقع شده است.
سردار شیروانیان میگوید: «زمانی که ابوالفضل دیپلم گرفت به او پیشنهاد کردم وارد دانشکده افسری سپاه صاحب الزمان (عج) شود، ولی مخالفت کرد و گفت میخواهم زمانی وارد سپاه شوم که با داشتن تخصص و تجربه اثرگذار باشم، پس در دورههای تخصصی لیسانس تکنسین ماشین آلات زرهی شرکت کرد و در یگان مهندسی سپاه استخدام شد.»
به گفته مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان اصفهان «ابوالفضل» از همان ابتدا در هر منطقهای که به تخصصش نیاز بود از جمله سیستان و بلوچستان، شمال غرب، جنوب و دیگر مناطق داوطلبانه حاضر میشد و انجام وظیفه میکرد.
شهید مدافع حرم «ابوالفضل شیروانیان» نخستین شهیدِ پاسدار از شهدای مدافع حرم اصفهان است که مقاومت و ایستادگی را از پدرش آموخت.
پای صحبتهای مادر ابوالفضل که مینشینیم، او از علاقه فرزندش به لباس سبز سپاه میگوید، اینکه از همان چهار- پنج سالگی علاقه خاصی به این لباس داشت: «ابوالفضل در همان کودکی آنقدر اصرار کرد که سرانجام یک دست لباس استفاده شده پدرش را با همان آرم و همان کمربند به قد و قواره اش درآوردم و تا مدتها آن لباس را میپوشید.»
زهرا خلیفه سلطانی میافزاید: سرانجام این علاقه شدید ابوالفضل را هم یک پاسدار کرد و لباس سبزی به قد و قامت خویش بر تن کرد، لباسی که پیراهن شهادتش شد.
«یک» تیر و «چهارده» نشانابوالفضل اعتقاد داشت «شهادت در سوریه حکم یک تیر و ۱۴ نشان را دارد» زهرا رشادی همسر شهید شیروانیان میگوید: «ابوالفضل میگفت: هر کس در سوریه به شهادت برسد سرش بر بالین ۱۴ معصوم (ع) است کسی که اینجا شهید شود یک تیر و ۱۴ نشان است. چون چهارده معصوم به استقبال وی میآیند.»
به او گفتم «تو میروی، شهید میشوی و ۱۴ معصوم را زیارت میکنی، من چه؟» گفت: «اگر رضایت بدهی و حلالم کنی مطمئن باش شفاعت تو را هم خواهم کرد.»
سردار مجتبی شیروانیان هم از اصرار آقازاده اش برای پیوستن به جبهه مقاومت میگوید جبههای هزاران کیلومتر آن طرف مرزهای کشور، جایی که رزمندگان اسلام، تروریستها و حامیانش را زمین گیر کردند.
سردار به سفر خودش به سوریه در سال ۹۱ اشاره و بیان میکند: «زمانی که برگشتم ابوالفضل درباره اوضاع سوریه پرسید و اینکه چگونه
میشود به آنجا رفت و من جواب دادم اکنون وضعیت اعزام عمومی نیست، اما مخالفت کرد و گفت من احساس وظیفه میکنم و باید اکنون به سوریه بروم».
به گفته پدر سرانجام پیگیریهای ابوالفضل جواب داد و با تخصص خود که تعمیر و نگهداری ماشین آلات مهندسی و نظامی بود داوطلبانه در مرداد سال ۹۲ اعزام شد و ۳۵ روز در سوریه حضور داشت.
حضور ابوالفضل در سوریه با اتفاقات بسیاری همراه شد که به گفته مسئول مهندسی دانشگاه امیرالمومنین سپاه یکی از این حوادث شهادت شهید هادی باغبانی کارگردان ایرانی که در سوریه مستندسازی میکرد بود که وقتی دوربینش دست داعش افتاد، سندی از حضور نیروهای ایران در این کشور و شناسایی برخی از رزمندگان شد.
حمید رضا قنبری میافزاید: «بعد از پخش این مستند، ابوالفضل چند روزی به مرخصی آمد و اعزام مجددش را با توجه به احتمال شناسایی شدن لغو کردند، اما او برای رفتنِ دوباره بسیار شوق و شور داشت که تصمیم گیری را به خودش واگذار کردیم.»
پدر ابوالفضل از سبک بال بودن پسر قبل از اعزام دوم و نوشتن وصیت و سفارشات لازم و کارهای عقب مانده برای ما میگوید: «در وصیتنامهاش نوشته بود من جایی کپی گرفتم ۱۰۰ تومان شد، ولی پولش را نگرفتند و شما آن را پرداخت کنید که مدیون کسی نباشم»
سردار شیروانیان ادامه میدهد: «ابوالفضل خودش برای رفتن تصمیم گرفت خودش خواست و از همه دلبستگیها دل کند.»
مادرشهید شیروانیان از آخرین دیدار فرزندش میگوید از اینکه دلش با رفتن بود: «وقتی گفت کار ما حل خواهد شد اگر شما راضی شوید، رضایت دادم.»
ابوالفضل در جواب بی تابیهای همسر هم، تنها با یک جمله آرامَش کرد که «با شهادتِ من خودِ خدا کفیل شما خواهد بود. آیا از خودِ خدا بالاتر سراغ داری که بخواهد پشتیبانت باشد؟»
و در بیست و چهارمین روزِ آذر سال ۹۲ ابوالفضل این آقازاده مدافع حریم اهل بیت به آرزوی دیرینه اش و آن «یک» تیر و «چهارده» نشان رسید و دعای ثابت قنوت نماز عاشقی اش "اللهم ارزقنا شهاده فی سبیلک" اجابت شد؛ آقای صادقی همرزم شهید میگوید: «غذای بچههای خط را گرفتیم که به آنها برسانیم. وقت نماز شده بود نماز اول وقت را خواند و گفت: «تا انسان خودش نخواد، شهادت قسمتش نمیشه.» سپس خاطرهای از یک شهید تعریف کرد که در زمان جنگ هنگام بردن غذای نیروها به شهادت رسیده است. غذا را رساندیم و جلوتر رفتیم. همانجا بود که با گلوله یک تک تیرانداز تکفیری با حالت سجده به زمین افتاد. زمانیکه او را از زمین بلند کردم، چند مرتبه دستش را به طرف جلو با حالت ادب بالا آورد. مطمئن شدم همان یک تیر و چهارده نشان شده است»
این قطعه آرامگاه من استدر جنوب شرقی شهر اصفهان، وادی مقدسی است با گنجینهای آسمانی که عرش را میهمان فرش کرده؛ میعادگاه دلدادگان راه سرخ عشق: پاتوق همیشگی ابوالفضل، گلستان شهدای اصفهان.
در آبان ماه و روزهای سرد پاییزی سال ۹۲ درست چند هفته قبل از رفتن به آخرین سفرش به سوریه با همسر راهی این وعده گاه دوست داشتنی اش شد، زهرا رشادی همسر شهید میگوید: چند دقیقهای در قطعه شهید خرازی که نشستیم. ابوالفضل گفت: «زهرا این قطعه آرامگاه من است، بعد از شهادتم مرا اینجا به خاک میسپارند؛ و روزهای پاییزی از پی هم گذشت پسرِ سردار دوباره به سوریه رفت سفری که برگشتش عطر شهادت را برای مردم نصف جهان به ارمغان آورد تا بیست و هفتم آذر پیکر ابوالفضل در پاتوقِ همیشگی اش آرام گرفت.
مسلم سنایی پور از لحظه خاک سپاری آقازاده شهید میگوید: «ابوالفضل را وقتی داخل قبر گذاشتند یاد روضه علی اکبر افتادم، ناخودآگاه این بیت شعر را زمزمه کردم:پاشو پاشو بابات پیر شد پاشو پاشو چه دلگیر شد.».
اما پدر این سردارِ صبور و مقاوم در تشییعِ غریبانه فرزند، شهادتش را تبریک گفت: «آفرین که فدای حضرت ابالفضل شدی آفرین که فدایی اهل بیت شدی آفرین آفرین ..»
پدر، الگویِ پسرسرداری که ۴۰ سال پیش کاسب بود کسب و کارش را در یکی از محلههای قدیمی اصفهان رها کرد و دفاع از مرزهای اسلامی اولویت زندگی اش شد، ابتدا مقابل اشرار در سیستان و بلوچستان ایستاد و بعد با آغاز جنگ تحمیلی، راهی جبههها شد: بدر، والفجر ۸، کربلای ۴، کربلای ۵ و تا پایان جنگ در بسیاری از عملیاتها حضور داشت.
در عملیات فتح المبین بر اثر انفجار خمپاره از ناحیه پا مجروح میشود، اما از مسیر پاسداری از میهن و ارزشهای اسلامی دل نمیکند و
دوباره به جبهههای نبرد برمی گردد و در عملیاتهای مختلف مجروح و شیمیایی میشود.
برای گفتگو با سردار شیروانیان جانباز ۳۹ درصد دوران دفاع مقدس راهی مجموعهای فرهنگی در محدوده بوستان بزرگ غدیر اصفهان میشویم؛ جایی که تکمیل و راه اندازی آن همه دغدغه شبانه روزی او شده، از پلههای مارپیچ باغ موزه دفاع مقدس بالا میروم میگویند اتاق سردار انتهای سالن است، اتاقی ساده، اما لبریز از عطر شهدا و پر از یادگاریهای دوران دفاع مقدس و عکس پسرِ آقازاده که به پدر لبخند میزند.
مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان اصفهان که پس از جنگ هم خانه نشین نشده، در دانشکده فرماندهی سپاه دوره افوس میبیند، رییس دانشکده توپخانه سپاه میشود.
همچنین، جانشین گروه مهندسی ۴۰ سپاه صاحب الزمان (عج)، فرمانده گروه مهندسی ۴۷ سلمان خراسان و معاون هماهنگ کننده قرارگاه سیدالشهدا سنگرهایِ دیگر این پاسدارِ اسلام در جبهه مقاومت و انقلاب است.
تمام تلاش این روزهای سردار تکمیل موزه دفاع مقدس است که به گفته او تا پایان سال بخش نگارخانه ها، سالن اجتماعات، سینما سه بعدی و مرکز کنترل در وسعت هشت هزار هکتار به بهره برداری میرسد.
سردار شیروانیان دعای خیر شهدا و ملحق شدن به ایشان را میطلبد و با بغضی مانده از سالها دلتنگی و فراق از دوستان شهیدش میگوید: «اگر پاداشی برای ماست من انتظار دارم شهادت پاداشم باشد.»
و این گونه، حضور همیشگی پدر در میدان عمل باعث شد پسر با لباس رزم سبز بصیرت فداییِ اهل بیت و شهید جبهه مقاومت شود.
پسر واسطه فیض شددیدار با خورشید انقلاب اسلامی لذت وصلی شیرین بود که اسفند سال ۹۳ قسمت خانواده شیروانیان شد و تقدیر این گونه رقم خورد که پسر واسطه رسیدن پدر به فیض شود.
سردارِ دیارِ نصف جهان با این دیدارِ بیاد ماندنی، تمام خستگی هایِ سالهای نخست انقلاب و مجاهدت هادر منطقه سیستان و بلوچستان و جبهههای هشت سال دفاع مقدس تا دوران پس از آن را به درآورد.
پدر شهید از مقتدای خود عاقبت به خیری را طلب میکند و فرمانده با انگشتری از جنس دُرِّ و محبت امیرمومنان خواسته او را اجابت و سردار خاطر آقا را آرام میکند که نگران نباشند و میگوید: شهادت ابوالفضل توفیقی برای خانواده بوده است و او عاقبت بخیر شد؛ و کودکِ دوست داشتنیِ ابوالفضل که از پدرِ شهیدش نشانهها دارد برای پدر معنوی خود دو بیتی که یکی از عزیزان آزاده سروده بود میخوانَد:
ای نام تو هم نام ابوالفضل علمدار حامی حریم و حرم زینب کبری
تو درس وفا را از ابوالفضل گرفتی بودی به سر عهد و وفایت تو وفادار
پاسداری، مسیرِ سبزِ یک خانواده آقازاده
«من «بله» اول را به سپاه دادهام. این بله یعنی من سر تا پا در اختیار سپاه و نظام اسلامی هستم.» این نخستین صحبت ابوالفضل با همسرش در روز خواستگاری است، خانم رشادی از تاکیدی که این پدر و پسر بر پاسداری داشتند میگوید، پاسداری از اسلام و انقلاب پاسداری از اعتقادات و پاسداری از ارزشهایی که برای آن خونهای بسیار داده ایم.
سردار شیروانیان که ۴۰ سالی است لباس پاسداری بر تن دارد معتقد است کار برای خدا خستگی نمیشناسد و نگاهداشت و حراست از
انقلاب و دین بازنشستگی ندارد.
مادر شهید هم با افتخار از مسیری میگوید که همسر و فرزندش برگزیده اند مسیر انقلاب و پاسداری، مسیر در راه خدا بودن.
خانم خلیفه سلطانی از بودن در این مسیر چهل ساله که سختی و رنج کم نداشته خسته نشده و به آسمانی شدن فرزند پاسدارش در راه مقاومت افتخار میکند؛ و اینگونه پیراهن پاسداری که پدر پوشید بر قامت پسر زیبا نشست، مادر ابوالفضل میگوید: این لباس زیبنده نوه هایش هم خواهد بود و آنان هم مسیر مقاومت را انتخاب خواهند کرد.
تنها یادگار شهید ابوالفضل شیروانیان، محمد مهدی ۱۱ ساله است که هر روزش را با نگاه و سلامی به قاب عکس بابا آغاز میکند. او پدرش را قهرمان طریق مقاومت میداند و درست مثل پدر و پدر بزرگ "لباس سبز پاسداری" را میستاید و میگوید: "دوست دارم راه او را ادامه دهم و یک پاسدار شوم"
مقاومت ادامه داردسردار دلها حاج قاسم سلیمانی پس از شهادت ابوالفضل به دیدار خانواده شهید آمد، سردار مقاومت از ارزشمندی این مسیر گفت و برای شهدای مقاومت فضیلتی، چون شهدای دوران امیرمومنان برشمرد و گفت: «من خدا را شاهد میگیرم که آرزویم این است در مسیر این جبهه شهید شوم و ابوالفضل خود این راه را انتخاب کرد تا حیات ابدی یابد.»
ابوالفضل آقازادهای است که درس مقاومت را از پدر آموخت و به جای تجارت دنیا و غوطه ور شدن در آن، تن به پُرسودترین معامله داد و در دفاع از حرم و اعتقاداتش آسمانی شد و به گفته پدر " پسرم آقا زادگی را در بهشت برای ما ثابت خواهد کرد"
و این همان نکتهای است که مهری السادات معرک نژاد نویسنده دفاع مقدس و پژوهشگر اصفهانی بر آن تاکید دارد: شاید انقلابیها زیاد باشند، اما انقلابی بودن کفایت نمیکند، مهم اعتقادی است که آن را بتوان به نسل بعد منتقل داد، کاری که سردار شیروانیان این مردِ انقلابی به خوبی از عهده اش برآمد.
نگارنده:مرضیه قاسمی
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
آقازادهای که بی سر وصدا پرواز کرد
خدا ميدونه كه چقدر ولايي هستن
مادر پدرشون(مادر بزرگ ابوالفضل) از اون بانوان انقلابي و متدين هستن.
از دامن اوست كه اين نسل به وجود آمدن