دختر سردار «علی شادمانی» گفت: شهادت، خللی در عزم ما برای مبارزه ایجاد نمیکند بلکه استوارتر و مصممتر از قبل به راه خود ادامه خواهیم داد.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما مرکز همدان، مهدیه شادمانی در مراسم تشییع پدر خود که با حضور باشکوه و گسترده مردم دارالمومنین همدان در میدان امام خمینی این شهر برگزار شد، گفت: آقاجان من، پدر من تمام زندگیام بود پشت و پناهم بود اغراق نیست که بگویم نفسهای تنها دخترش بند به حضور گرم پدر بود، اما تمام این وابستگی و دلبستگی به پدر فدای پیشمرگی سرباز مجاهد برای ولی اش، فدای یک لبخند رضایت شما آقاجان فدای یک جان فدایی برای یک ملت آقاجان.
در تمام این روزهای شهادت پدر تمام اندیشهام به این بود که این رفیق خوب خدا چه معاملهای با پروردگار عالمیان نمود که پس از چهل و هفت سال و مظلومیت این چه بین زمین و آسمان، در کمتر از یک هفته عزتمند و علمدار سپاه سید علی در نبرد با شقیترین دشمن بشریت شد و شهادتش نیز همچون حضرت مادر بود.
علی شادمانی به گواه هر آن کس که میشناخت از منیت رویگردان بود، از اخلاصش بگویم ،از سالها جهاد خاموش بیهای و هوی رسانهای اش بگویم، از تهجد و شب زنده داری اش بگویم، شاید بهتر باشد به وصف همرزمان و رفیقان ۵۰ ساله اش عنایت کنم که او را رفیق خوب خدا و دردانه جبههها نامیدند.
اما آقاجان مگر میشود از مجاهد گمنام و علمدار سپاهت گفت ولی از رفیق هم سنگر و همراه چهل و هفت ساله اش سخنی نگویم، علی شادمانی اگر به این رتبه و مقام در بین آسمانیان و زمینیان رسید خود را مدیون یک شیر زن صبور ومجاهد میدانست.
بله مادرم ملیحه فرجی اسطوره شجاع و بی بدیل آن شاگرد مکتب حضرت زینب بود که در لحظه لحظه حیات این سرباز مخلص مخلص رهبری همراهی اش نمود، حتی در خط مقدم جبهه کردستان، در نبرد با گروههای زخم خورده ضد انقلاب تمام آمال دنیوی را رها کرد و مثل یک رزمنده با فرزندانی قد و نیم قد هم رزم پدر در سرزمینهای مجاهدتهای خاموش بقیع جبههها یعنی کردستان شد و علی شادمانی چه نیکو با تقدیم نیمی از ثواب سالهای جهادش به تقدیس و احترام مادر پرداخت.
آقا جان زبانم قاصر است و ناتوان از اینکه بخواهم بیش از این از مجاهدتهای خاموش پدر شهید و مظلومم بگویم، چرا که میترسم از سر بغض دلتنگی دشمن خوشحال شود، جاری شدن اشک هایم، دشمن زبون و احمق نمیفهمد اگر دلگیری اشک و بغضی هست تنها به دلیل مظلومیت دلتنگی ست وگرنه پدر در پی شهادت بود.
اما مولای من، مهدیه شادمانی، دختر سردار نه سرباز علی شادمانی در بالای سر پیکر پدرم نه روضه و نه رجز برای دشمن میخوانم که اسرائیل و آمریکا در خواب ببینند این شهادتها، غمها، این دلتنگیها لحظهای و ثانیهای خللی در عزم ما برای مبارزه ایجاد کند
ما خانوادهام افتخار میکنیم که پدرم با علمداری سپاه سید علی در نبرد با اشقیا، شهید راه مبارزه با یزید زمانه شد، حسین زمان، نایب امام زمان امام خامنهای عرض میکنم جان ما و جان پدر ما فدای یک لحظه بود و رضایت شما آقاجان پدرم مرا همیشه زینب خطاب میکرد.
با استعانت از صاحب حقیقی این نام، با صلابتی زینبی فریاد می زنم ما ترکنا یبن الحسین(ع)...