واشنگتن، میلیتاریسم اروپایی را به چالش می کشد
میلیتاریسم مستقل اروپایی یا آتلانتیک گرایی ، کدام پیروز است ؟
سیاست دفاعی و امنیتی اروپایی یکی از چالش های موجود امروز در بین کشورهای اروپایی است.
به گزارش سرویس بین الملل
خبرگزاری صدا وسیما، بررسی راهبردهای نظامی گری در اروپا، رویکرها و چالش ها، موضوعی است که امروزه اختلافاتی را بین برخی کشورهای اروپایی از یکطرف و بین اروپاییان و امریکا در خصوص سیاستهای میلیتاریستی به وجودآورده است .
آقای دکتر خالوزاده ،کارشناس مسایل اروپا و آمریکا ، در مقاله ذیل ، ابعاد این سیاست ها را مورد بررسی قرار داده است.
مقدمه،
اروپا پس از جنگ سرد سعی کرد وابستگی به آمریکا و سازمان ناتو را کاهش دهد و از نفوذ امریکا در ترتیبات امنیتی قاره کهن جلوگیری کند. در ساختار بین المللی بعد از جنگ سرد، اروپائیان خواهان نظامی چندقطبی و تلاش برای تکثیر قدرت و تقویت نقش متوازن کشورهای موثر در نظام بین الملل هستند و از نقش هژمون لیبرال از سوی امریکا حمایت می کنند. امریکا معتقد به نظام تک قطبی مبتنی بر یکجانبه گرایی به منظور استقرار نظم هژمونیک است. این دو دیدگاه متفاوت در تدوین سیاست های میلیتاریستی کشورهای اروپایی تاثیرگذار است.
اهمیت یافتن سیاست های میلیتاریستی
حوادث تروریستی چند سال اخیر در اروپا سوالات زیادی را در ذهن تحلیلگران سیاسی پدید آورده است و در این میان، ما شاهد نوعی پیشرفت سیاستهای میلیتاریستی در اروپا هستیم. باید در نظر داشت، جوامعی که بر پایه معیارهای دمکراسی شکل گرفته اند در برابر شرایط بحرانی و مسائلی که امنیت را به خطر می اندازند، بسیار آسیب پذیر هستند. اساسا یکی از نقاط ضعف ساختارهای دمکراتیک آسیب پذیر بودن در برابر اقدامات تروریستی که با امنیت جامعه و مردم سر و کار دارد، است. در این وضع، دولت ها برای مقابله با این اقدامات ناچار از برقراری محدودیت و حتی وضعیت اضطراری و نوعی حکومت نظامی می شوند. در فرانسه بعد از حوادت تروریستی 13 نوامبر 2015 ، جامعه وضعی کاملا امنیتی پیدا کرد و به درخواست دولت، پارلمان متقاعد به برقراری شرایط ویژه و محدودیت های حمل و نقل و تردد در سطح کشور شد. این اوضاع امنیتی پلیسی در مبادی ورود و خروج، پایانه ها، فرودگاهها، بنادر .... برقرار شد و فضایی امنیتی بر جامعه حاکم شد.
«دولت پلیسی-امنیتی»
در این شرایط، نوعی گرایش به استقرار «دولت پلیسی-امنیتی» دیده شد و نوعی حاکمیت مقتدر امنیتی که چندان با معیارهای دموکراسی سازگار نیست، به وجود آمد.
حملات تروریستی 13 نوامبر پاریس، بار دیگر مساله تهدید گروههای تروریستی را برای اروپا نمایان کرد و برای اولین بار، مقابله با داعش را به عنوان اولویت نخست در دستور کار کشورهای اروپایی قرار داد.
در این میان، سیاست های میلیتاریستی بار دیگر اهمیت خود را پیدا کرده است. دیگر امروزه، میتوان گفت، در سطح اتحادیه اروپایی نیز گروه های تکفیری تروریستی چون داعش، النصره، القائده.... به عنوان چالشی جدی مطرح شده که لازم است برای مقابله با آن تدابیر جدی و عملی اتخاذ شود.
عمق بحران اجتماعی
این در حالی است که مخاطرات این گروه ها به طرق مختلفی در نزد رهبران اروپایی درک میشود که این امر بستگی به چارچوب اجتماعی آنها دارد.
تهدیدات دو پهلو
مساله تهدیدات تروریستی که امنیت کشورهای اروپایی را به خطر انداخته به عنوان موضوعی دارای دو جنبه و ویژگی نگاه میشود و این امر سیاست های نظامی گری آنها را تحت تاثیر قرار می دهد: یک جنبه آن داخلی و جنبه دیگر آن در حوزه سیاست خارجی است. به عبارت دیگر، به نظر میرسد که بیشتر مسئولان و تحلیلگران سیاسی در اروپا موافق هستند که حملات تروریستی و انتحاری داعش و گروههای مشابه آن نه تنها فقط یک مساله امنیت داخلی نیست، بلکه ارتباط تنگاتنگی با سیاستهای خارجی و امنیتی کشورهای اروپایی دارد. پاسخ فوری از جانب فرانسه، روسیه بعد از حوادث تروریستی داعش در 13 نوامبر 2015 در پاریس و چندی بعد، از سوی انگلیس و آلمان، ضد داعش و حملات هوایی به مناطقی که داعش در آنها مستقر است، از همین امر ناشی میشود. اگرچه این حملات آسیب چندان جدی به داعش وارد نکرد اما در عمل، از اهمیت نمادین زیادی برخوردار بودند؛ به خصوص ضروری بود که فرانسه و همچنین روسیه خود را مصمم در حمله کردن به آنها نشان میداد تا مرتکبان چنین اقداماتی (داعش) در مناطق خود، احساس امنیت نداشته باشند و بار دیگر دست به عملیات انتحاری در داخل قلمروی اروپا نزنند.
دیپلماسی معتدل آلمان
سیاست خارجی آلمان نسبت به دیگر شرکای اروپایی همیشه و به خصوص بعد از جنگ جهانی دوم، برخوردار از نوعی تعادل بوده است. در واقع، بر خلاف سایر کشورهای بزرگ اروپایی همچون فرانسه و انگلیس که به میزان بسیار زیادی نگرشهای سیاسی و ژئوپلیتیکی در سیاست خارجی آنها غالب است، آلمان به عنوان بزرگترین قدرت اقتصادی ـ پولی و صنعتی اروپا بیشتر از هر چیز منافع اقتصادی، ایجاد امنیت، ثبات و ایمنی سرمایهگذاری را برای تولید ثروت ملی مدنظر دارد. در این میان، سیاست های میلیتاریستی در دولت های مختلف آلمان کمتر از فرانسه و انگلیس مدنظر بوده است. این نگرش تقریبا در تمامی دولتهای آلمان اعم از سوسیال دمکرات یا دمکرات مسیحی حاکم بوده است و همچنان تداوم دارد. در همین راستا، آلمان معمولا در بحرانهای متعدد غرب آسیا رویکرد متعادل و متوازنی را در سیاست خارجی خود لحاظ کرده است. آلمان از درگیر شدن در مداخلات نظامی مستقیم همچون انگلیس و فرانسه، دوری، و در صورت لزوم برای نشان دادن رویکردی حمایتکننده بیشتر در بعد لجستیکی و کمکهای مالی نقشآفرینی کرده است.
تفاوت در سیاست های میلیتاریستی کشورهای اروپایی
اتحادیه اروپا به عنوان مجموعه 28 کشوری برخوردار از یک سیاست واحد نظامی در برابر تهدیدات خارجی نیست و معمولا رویکردهای متفاوتی در قبال آن می گیرد. به عنوان نمونه، در زمان پیشرفت سریع داعش در عراق و سوریه و اقدامات وحشیانه و غیرانسانی آنها ما شاهد یک موضع منسجم و یکدست از سوی کشورهای اروپایی نبودیم.
وزرای امور خارجه اتحادیه اروپا در نشست فوق العاده بروکسل (24/5/1393) نتوانستند به موضعی واحد در مورد تجهیز کردهای اقلیم کردستان عراق و ارسال اسلحه برای مواجهه آنان با گروه تروریستی داعش دست یابند و نهایتا اعلام شد که هر یک از کشورهای عضو اتحادیه، آزاد هستند در صورت موافقت بغداد به ارسال سلاح برای گروه های پیشمرگ کرد، به صورت انفرادی اقدام کنند. این موضع، بیانگر اختلاف بین کشورهای عضو اتحادیه اروپاست و در واقع، ارسال تجهیزات نظامی را نه تصمیم جدی و جمعی 28 کشور عضو بلکه تصمیمی فردی و به عهده کشورهای عضوی که مایل به اقدام در این زمینه هستند، گذاشته است.
در واقع، مواضع و علایق کشورهای اروپایی نسبت به تحولات غرب آسیا و بحران های جاری آن یکسان نیست و هر کشور، راهبرد و منافع خاص خود را دارد. رسیدن به رویکرد جنگ و مخاصمه در غرب آسیا از سوی اروپا موضوع بسیار دشواری است و بعید است اروپاییان از یک درگیری گسترده ضد گروههای تروریستی و تکفیری حمایت کنند. مگر اینکه به راهبرد جدید و در هماهنگی با آمریکا نائل شوند. به عبارت دیگر، اروپاییان نگاه به مواضع و عملکرد آمریکا دارند. اگر آمریکا تصمیم به استفاده از قدرت نظامی گیرد، اروپا نیز از این اقدام دنبالهروی خواهد کرد. اما در شرایط کنونی، چنین احتمالی کمتر دیده میشود. این وضع برای اروپاییها انتخاب دیگری جز پیروی از رهبری آمریکا را باقی نمیگذارد؛ حتی هنگامی که رهبری آمریکا، فاجعهآمیز باشد؛ همانگونه که این امر پیش تر در زمان حمله امریکا به عراق اتفاق افتاد و تبدیل به چالشی در روابط کشورهای اروپایی با آمریکا شد و چندین سال این چالش در مناسبات بین آمریکا با برخی کشورهای اروپایی به خصوص فرانسه و آلمان سایه افکند.
اختلاف منافع و دیدگاه ها همیشه یکی از مشکلات اصلی کشورهای اروپایی در سیاست های نظامی امنیتی بوده است. در جریان بحران لیبی نیز کشورهای قدرتمند اروپا مانند انگلیس و فرانسه رهیافتی جداگانه اتخاذ کردند و با تحمیل جنگ سخت بر منطقه باعث سرنگونی معمر قذافی شدند. اما آلمان ضمن پرهیز از چنین موضعی سعی کرد قدرت نرم خود را در این بحران مورد استفاده قرار دهد. اکنون سوریه نیز در وضعی قرار دارد که کشورهای اتحادیه اروپا سعی دارند مجدداً توانایی های خود را در معرض امتحان قرار دهند، اما نگرش این کشورها شاید به دلیل وخامت اوضاع اقتصادی آنان بیشتر بر رهیافت قدرت نرم تمرکز دارد.
سیاست های نظامی دفاعی مستقل اروپایی؟
از نقطه نظر اروپا، یک سیاست دفاعی و امنیتی مشترک، به منزله یک هویت مستقل اروپایی است. اروپائیان مایلند، استقلال سیاسی و نظامی از دست رفته خود بعد از جنگ جهانی را مجددا کسب کنند. اتحادیه اروپا درک کرد که بدون برقراری یک نظام دفاعی - امنیتی مشترک و خروج از وابستگی به آمریکا قادر به ایفای نقشی مستقل در نظام بین الملل و حل بحران های داخلی نخواهد بود. در این چارچوب تلاش های زیادی در اوائل دهه 90 آغاز شد که نقطه اوج آن در پیمان ماستریخت در دسامبر 1991 نمود پیدا کرد.
در فصل دوم پیمان ماستریخت، یک سیاست خارجی و امنیتی مشترک برای اولین بار از سوی سران کشورهای عضو جامعه اقتصادی اروپا مورد تصویب قرار گرفت. گام مهم و عملی بعدی تصویب سیاست دفاعی و امنیتی اروپا ESDP از طریق پیمان آمستردام در سال 1997 بود. اجلاس سران اتحادیه اروپایی در هلسینکی (دسامبر 1999) توافق جهت تشکیل نیروی مستقل واکنش سریع اروپایی و اجلاس نیس فرانسه (2000) بمنظور طرح ایجاد نیروی واکنش سریع، نمونه هایی از تلاش کشورهای اروپایی برای یک سیاست نظامی امنیتی اروپایی است.
در اجلاس نیس (دسامبر 2000) طرح ایجاد نیروی واکنش سریع مطرح شد اما جهت رفع نگرانی آمریکا سران اروپایی اعلام کردند که این نیرو در چهار چوب ناتو باقی خواهد ماند و صرفا در مناطقی که آمریکا در آنها دخالتی نمی کند اقدام به فعالیت می کند.
نقش امریکا در سیاست های نظامی امنیتی اروپا
تلاش اروپائیان در طراحی یک سیاست نظامی -دفاعی و امنیتی همواره حساسیت امریکا نسبت به نیات اروپائیان را برانگیخته است. اگرچه اروپائیان برای داشتن یک ساختار مستقل دفاعی اروپائی هنوز راه زیادی در پیش دارند. امریکا موازی کاری در سیاست های دفاعی اروپایی و با وجود پیمان ناتو را بر نمی تابد.
اروپاییان در محیط استراتژیک جدید، اگرچه در برخی موارد هماهنگی با آمریکا را در نظر دارد، لکن در اشتیاق یک سیاست دفاعی امنیتی مستقل اروپایی مایلند هویت اروپایی خود را به منصه ظهور برسانند.
هدف اروپا از نیروی نظامی به دست آوردن موقعیتی برتر در نظام بین الملل و بالا بردن نفوذ خود در تعاملات بین المللی در کنار آمریکا است.
نومحافظه کاران مخالف اروپای مقتدر
نومحافظه کاران آمریکا علاقه ای برای تائید یک سیاست دفاعی امنیتی مستقل اروپایی ندارند و آنرا تهدیدی برای هژمونی امریکا می دانند؛ لذا مایل هستند هرگونه تلاش برای دفاع اروپایی در هماهنگی با امریکا و پیمان ناتو شکل پذیرد و رهبری امریکا در آن لحاظ شود. در صورت پیروزی (ترامپ) نامزد جمهوریخواه در انتخابات نوامبر آینده امریکا، احیانا ما شاهد تغییر تحولاتی در سیاست های میلیتاریستی امریکا در سطح جهان خواهیم بود و تاثیر این تغییرات در اروپا نیز دیده خواهد شد. کشورهای اروپایی که دارای گرایشات آتلانتیستی هستند نیز متاثر از روی کار آمدن احتمالی نامزد جمهوریخواه خواهند بود و می توان احتمال اهمیت یافتن گرایشات میلیتاریستی در کشورهای اروپایی را متصور شد که پیامدهای آن در کشورهای خاورمیانه از جمله در عراق، سوریه، لیبی و... دیده خواهد شد.
از آنجایی که امریکا یک قدرت غیرقابل انکار است، سیاست های میلیتاریستی اروپا در قبال آن باید مبتنی بر حمایت از عناصر مثبت نقش رهبری امریکا باشد که با ویژگی هژمونی لیبرال سازگار است. در عین حال گرایش های نامطلوب در سیاست خارجی امریکا که با منافع و ارزش های اروپایی در تضاد است، مورد انتقاد کشورهای اروپایی قرار دارد. اروپا از نظر نظامی امنیتی نه وزنه مقابل امریکا و نه سیاهی لشکر و دنباله رو امریکاست. بنابراین اروپا سیاستهای نظامی گری خود را بنحوی اتخاذ می کند که اگرچه رهبری و مدیریت امریکا را می پذیرد ولی مایلست که امریکا خواسته ها و منافع شرکای اروپایی خود را مد نظر قرار دهد و ضمن تامین منافع خود، منافع شریک راهبردی خود را نیز بحساب آورد.
اروپا و نیروی نظامی مستقل ؟
هدف اروپا از نیروی نظامی مستقل به دست آوردن موقعیت برتر در نظام بین الملل و بالا بردن نفوذ خود در تعاملات بین المللی در کنار ناتو و آمریکا است. آمریکا با آگاهی از ریشه تفوق طلبی اروپا و با توجه به قدرت روبه افزایش آن نمی خواهد شاهد ساختار امنیتی- دفاعی مستقل با هویت کاملا اروپایی باشد و فقط مقداری از آزادی عمل اروپا آن هم تحت کنترل ناتو را می پذیرد. آمریکا معتقد است شکل گیری نیروی مستقل اروپایی، ناتو را به عنوان سازمان اصلی دفاع اروپا تضعیف می کند و این کشور هم نقش خود در اروپا را از دست می دهد. در نتیجه آمریکا سیاست دفاعی- امنیتی اروپایی را فقط از چشم انداز ناتو مورد توجه قرار می دهد. آمریکا دفاع اروپایی را تا جایی تحمل می کند که به عنوان رقیب و تهدید هژمونی آمریکا در نیاید. پیدایش رفتارهای یک جانبه گرایانه مانند آن چیزی است که ایالات متحده در مورد عراق انجام داد و بسیاری از کشورهای اروپای غربی از جمله فرانسه و آلمان با آن همراهی نکردند از یک دید بیانگر سیاستهای دفاعی خاص اروپاییان است.
برخوردهای رویکرد نظامی گری اروپا و امریکا
امروزه مدیریت بحران های منطقه ای مثل سوریه، لیبی، عراق ... چالشهایی را بین اروپا و امریکا بوجود آورده است. از طرفی هر کشور به دنبال یافتن متحدین و هم فکرانش و نادیده گرفتن دیگر کشورهای هم پیمان است و این در داخل ناتو یک چالش و تهدید خطرناک برای پیمان و اعضایش است.
کشورهای اروپایی مایل هستند اتحادیه اروپا مانند یک بازیگر سیاسی بین المللی در نظر گرفته شود و به سان یک مخاطب جدی توسط ایالات متحده به رسمیت شناخته شود.
باتوجه به مطالب بالا می توان به این نتیجه رسید که اتحادیه اروپا و امریکا به رغم برخورداری از برخی منافع مشترک و موازی در صحنه بین المللی از دو منطق متفاوت پیروی می نمایند. اتحادیه اروپا در بعضی از زمینه ها مکمل و شریک و در پاره ای دیگر توازن بخش، چالشگر و رقیب امریکا به شمار می رود. ابعاد همگرایی و واگرایی در روابط اتحادیه اروپا با امریکا بیشتر بستگی به حوزه منافع و نقش های متفاوت هر کدام از آنها در روابط بین المللی دارد. در حوزه هایی که دارای منافع مشترک یا موازی هستند و یا دارای نقش جهانی بین المللی می باشند، ما بیشتر شاهد همگرایی و همکاری بین آنها می باشیم. ولی در حوزه هایی که منافع آنها با هم تعارض دارد و یا دارای نقش ملی می باشند، بیشتر شاهد واگرایی و رقابت هستیم. امریکا و اتحادیه اروپا در عرصه سیاست های راهبردی از جمله امنیتی و سیاسی که براساس نقش بین المللی جهانی آنها تعریف می شود، با هم همکاری داشته و به همگرایی آتلانتیکی می اندیشند و منافع و مسئولیت های مشترک آنها را به سوی اتخاذ مواضع یکسان و نزدیک سوق می دهد هر چند که ممکن است بین آنها درخصوص ابزار و شیوه های رسیدن به اهداف تفاوت هایی وجود داشته باشد.
بیش از یک دهه است که ایالات متحده و انگلیس بر آنند تا ناتو را به دخالت بیشتر در سطح جهانی ترغیب نمایند.
ناتو ،ناتوانی برای تقویت امنیت
لندن و واشنگتن سازمان ناتو را همچون تضمینی بر حفظ امنیت جهانی می دانند. اما بسیاری از کشورهای اروپایی همچون آلمان، فرانسه، اسپانیا، ایتالیا، لوگزامبورگ، بلژیک و نروژ اعتراض خود را به دخالت ناتو در چارچوب استراتژیکی عملیات بین المللی ابراز داشته اند و ترجیح میدهند که در صورت لزوم دخالت احتمالی ناتو در مناطق خارج از حوزه اروآتلانتیک، این امر تحت نظارت مستقیم سازمان ملل متحد و با ارزیابی مورد به مورد انجام پذیرد. قطعا در این رویکرد کشورهای بزرگ اروپایی بیشتر بحساب می آیند؛ چه از طریق شورای امنیت با داشتن حق وتو برای فرانسه و انگلیس و چه اتحادیه اروپایی که قدرت های هسته ای اروپا نیز حرفی برای گفتن دارند.
منافع متضاد اروپا و آمریکا در غرب آسیا
پس از بروز حوادث 11 سپتامبر و طرح تهدیداتی چون تروریسم، افراطی گری، ظهور داعش و گروههای تکفیری و....، غرب علاقمندی خود برای افزایش حضور در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس را بروشنی نشان داد. طرح "ابتکار همکاری استانبول" زمینه ای برای ورود غرب از طریق ناتو به منطقه است. در حال حاضر، تمامی اعضای شورای همکاری خلیج فارس به ابتکار همکاری استانبول پیوسته و با ناتو توافقاتی را در زمینه های امنیتی و نظامی امضاء نموده اند. البته بین اعضای اروپایی ناتو و امریکا اختلافاتی در زمینه ورود هر چه بیشتر این سازمان به منطقه خاورمیانه وجود دارد. امریکا تلاش دارد ناتو را وارد تعاملات امنیتی خاورمیانه نماید. کشورهای اروپایی انگیزه کمتری در این زمینه دارند. کشورهای عربی نیز کمابیش با توجه به بزرگ نمایی تهدیدات در منطقه از سوی کشورهای غربی، موافق حضور ناتو در خاورمیانه و به ویژه در خلیج فارس هستند. این سئوال مطرح است که دلایل اهمیت منطقه برای کشورهای غربی چیست؟ آیا حضور اروپا و امریکا در قالب ناتو با منافع جمهوری اسلامی ایران سازگار است؟ پیامدهای آن برای ایران چیست؟
وجود منابع غنی نفت و گاز در منطقه خلیج فارس دارای اهمیت استراتژیک برای کشورهای غربی است.
بر اساس آخرین آمارهای سال 2015، غرب آسیا بیش از 58 درصد نفت جهان را در خود جای داده و در مورد گاز بعد از روسیه مقام های بعدی به کشورهای منطقه خلیج فارس اختصاص دارد. از طرفی کشورهای اروپایی و امریکا مهمترین وارد کنندگان انرژی جهان هستند. لذا، این کشورها به شدت به نفت و گاز خلیج فارس وابسته هستند. بسیاری از کارشناسان غربی بر این باورند که ناتو به رهبری امریکا بهترین سازوکار ایجاد امنیت انرژی در سطح جهان و به ویژه در منطقه بی ثبات خلیج فارس است. موضوعی که می تواند تاثیرات ژئواستراتژیک زیادی در معادلات منطقه بوجود آورد. با توجه به اینکه کشورهای اروپایی اکثریت اعضای ناتو را تشکیل می دهند، می توان حضور نظامی پررنگ این کشورها در غرب آسیا و خلیج فارس را به اشکال و با درجات متفاوت دید.
از سال 2001 تاکنون ناتو توانسته است با تمامی کشورهای حاشیه خلیج فارس قراردادهای همکاری نظامی و اطلاعاتی امضاء نماید. بدین ترتیب زمینه برای حضور هر چه بیشتر این سازمان در خلیج فارس، که حوزه اصلی امنیت جمهوری اسلامی ایران محسوب می شود، مهیا شده است. هم اکنون نیروهای ناتو در کشورهای حاشیه خلیج فارس، عراق، افغانستان و پاکستان حضور دارند و به آموزش نیروهای عراق و افغان مشغول هستند. با توجه به تمایل کشورهای عربی خلیج فارس برای همکاری بیشتر با ناتو، به نظر می رسد در آینده بر میزان حضور این سازمان در منطقه افزوده شود.
در ارتباط با سیاست های مستقل نظامی امینی اروپایی باید گفت تا زمانی که ساختارهای موثر تصمیم سازی استراتژیک اروپایی به وجود نیاید و اروپا نتواند عناصر نظامی، غیر نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک را به گونه ای موثر هماهنگ سازد، اروپا به عنوان یک هویت دفاعی یکپارچه و منسجم از اهمیت و اعتبار چندانی برخوردار نخواهد بود و محدودیتهای عملیاتی آن برای همه آشکار خواهد شد.
اروپا تا رسیدن به یک ساختار نظامی دفاعی مستقل اروپایی هنوز فاصله زیادی دارد و لذا همچنان نیازمند پشتیبانی امریکاست. در این میان البته می توان شاهد برخی تمایلات میلیتاریستی در بین برخی کشورهای اروپایی بود. تمایلاتی که ریشه در گذشته تاریخی این کشورها دارد و هم اکنون نیز هر از چند گاهی با توجه به شرایط و مقتضیات سیاسی - ژئوپلیتیک روز پدیدار می شود.