• شهروند خبرنگار
  • شهروند خبرنگار آرشیو
امروز: -
  • صفحه نخست
  • سیاسی
  • اقتصادی
  • اجتماعی
  • علمی و فرهنگی
  • استانها
  • بین الملل
  • ورزشی
  • عکس
  • فیلم
  • شهروندخبرنگار
  • رویداد
پخش زنده
امروز: -
پخش زنده
نسخه اصلی
کد خبر: ۱۸۹۴۳۹۴
تاریخ انتشار: ۲۱ آبان ۱۳۹۶ - ۱۱:۳۹
وبگردی؛

مردم عراق اینگونه از زوار ایرانی پذیرایی کردند

محمد مهدی عبدالله زاده در مطلبی که سایت تاریخ شفاهی آن را منتشر کرده است، تجربه یک شب پذیرایی و میزبانی مردم عراق از زوار ایرانی را به تصویر کشیده است که در وبگردی امروز فضای مجازی آن را می خوانید.

به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری صدا و سیما؛  اربعین 1396 هم به پایان رسید ، زوار به خانه هایشان بازگشته اند و البته آنها که دست به قلم هستند از این فرصت زیارت استفاده کرده اند وتجربه پیاده روی و میزبانی مردم عراق را به تصویر کشیده اند، محمد مهدی عبدالله زاده نیز تجربه خود را از این پیاده روی عاشقانه و میزبانی عاشقانه تر مردمان عراق بازگو کرده است .

مردم عراق اینگونه از زوار ایرانی پذیرایی کردند

نزدیک غروب روز دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶ در عمود ۳۵ از نجف به کربلا، ابواحمد راه‌مان را سد کرد. راستش این که قبل از وی نیز سه نفر دیگر از ما خواسته بودند مهمان آنها شویم. حرف همه آنها این بود: «حمامات، وای‌فای، منام موجود، استراحت.» که نپذیرفته بودیم، ولی این آخری چنان برخورد کرد که دیگر نمی‌شد درخواستش را نپذیرفت.

 گفتم: «منزل قریب أو بعید؟» گفت: «قریب ولکن سیاره موجود.» من و دو خانمی که همراهم بودند، همراهش شدیم. چند قدمی نرفته بودیم که پا شُل کرد و خم شد و کوله یکی از همراهان را گرفت تا با خودش ببرد. پنجاه متری که رفتیم به ماشین او رسیدیم. ماشین نو و شیکی بود. تنها ۳۰۰ کیلومتر کار کرده بود. گفتم: «السیاره مبارک ان‌شاءالله و کم اشتریت؟» پاسخ داد: «دو هزار دلار.» گفتم: « ما مِهنتک؟» پاسخ داد که بساز و بفروش است. از من پرسید شغلم چیست که به وی جواب دادم: متقاعد أو قاعد. فهمید که بازنشسته‌ام و سری برایم تکان داد. ظاهراً دلش برایم سوخت. (این را آخر شب متوجه شدم، زیرا مکشوف شد در عراق هر شش ماه مبلغ اندکی به هر بازنشسته می‌دهند و برای همین، حقوق بگیران مجبورند تا شصت هفتاد سالگی کار کنند.)

 

عرض زمین خانه او حدود پنج متر بود، ولی همه چیز طراحی شده و دقیق. حیاط آن در حدود یک متر و نیم بود که در گوشه آن دستشویی و روشویی قرار داشت. اتاقی در حدود سه متر و نیم در پنج متر برای آقایان و راهرویی برای سایر قسمت‌های خانه در ابتدا قرار داشت. دو خانم همراهم به قسمت اندرونی خانه هدایت شدند و من هم به بیرونی.

 همین که نشستم، صاحب‌خانه گفت می‌توانم به حمام بروم یا استراحت کنم تا وی دنبال «زائر» برود. دو پسر صاحبخانه نزد من باقی ماندند. یکی از آنها رفت و یک پارچ آب گوارا برایم آورد که چهار لیوان پیاپی از آن را لاجرعه سر کشیدم. همین که جورابم را بیرون از پا درآوردم، احمد دوازده سیزده ساله با یک حمله آن را از دستم قاپید تا ببرد و بشوید. مقاومت بی‌فایده بود و وی کارش را خوب بلد بود.

 در حال عوض کردن پیراهن بودم که برادر بزرگ‌تر و نابینای ابواحمد وارد شد. بچه‌های ابواحمد دست عموی‌شان را بوسیدند. احوال‌پرسی کردند و برایش پشتی گذاشته و وی را نشاندند. با راهنمایی احمد و گفتن یاالله به حمام رفتم. چه حمام گرم و تمیزی که خستگی را از تنم شست. وقتی به اتاق برگشتم، ابواحمد با یک گروه سه نفره دیگر وارد شد و با عذرخواهی رفت تا باز هم مهمان بیاورد. این دوستان مشهدی بودند و مشغول کار در بازار مشهد و در نتیجه با زبان محاوره محلی عربی آشنا. به آنها گفتم خداوند شما را رسانده تا بهتر بتوانم با ابواحمد مصاحبه کنم.

مردم عراق اینگونه از زوار ایرانی پذیرایی کردند

طولی نکشید که ابواحمد باز هم با سه زائر دیگر برگشت. آنها تهران زندگی می‌کردند. یکی مهندس بود و دایی وی مغازه‌دار و پسر دایی‌اش نیز آرماتوربند. چای آوردند و من به جمع آقایان گفتم: «کسی حق ندارد صحبت از چای ایرانی کند. همه بگویند: شای عراقی جیّد!» همگی چای عراقی خوردیم. چای عراقی پررنگ است و در استکان‌های کوچک کمر باریک آورده می‌شود که تقریباً برای هر چای تا نیمه پر از شکر می‌شود.

ابواحمد به جمع رو کرد و گفت: ابتدا شام می‌خورید یا حمام می‌روید. دوستان ترجیح دادند تا اول حمام بروند. هر فردی هم که از حمام برمی‌گشت، احمد لباس‌هایش را می‌گرفت تا با ماشین لباسشویی، آنها را بشوید. صحبت با ابواحمد را شروع کردم. یکی از دوستان مشهدی پاکتی از تنقلات را بیرون آورد تا همه از آن بخورند. چند بشقاب آورده شد و به همه تعارف کردند.

ابواحمد در جواب سوالی گفت: ما از قدیم با هم برادر بوده‌ایم، صدام با شروع جنگ برادرکشی راه انداخت. اگر جوانی به سربازی و جنگ نمی‌رفت، ابتدا خانواده‌اش در برابر چشمانش سربریده می‌شدند و سپس خودش هم تیرباران می‌شد. زمان صدام مسافرت ممنوع بود. همه جمع می‌شدند سیگار می‌کشیدند و چای می‌خوردند. آیت‌الله حکیم خدمت بسیار کرده است. هر سال ما از سوم صفر با برپایی موکب و تهیه تدارکات، آماده پذیرایی از زوّار اربعین می‌شویم. بعد از روز اربعین چهل درصد موکب‌ها جمع شده و موکب‌داران و برخی از مردم از سوی نجف به کربلا راهپیمایی می‌کنند. ما در هر سال دو ماه تمام درگیر مراسم اربعین هستیم و به آن افتخار می‌کنیم. می‌بینید که تمام خیابان‌ها و کوچه‌های‌مان خاکی است، لوله‌کشی گاز نداریم و حتی آب خوردن را می‌خریم، ولی بازهم اولویت ما امام حسین(ع) است. بعد از این سفر هر روز مبلغی از درآمدمان را برای اربعین سال بعد اندوخته می‌کنیم تا در هنگام اربعین شرمنده نباشیم.

ابواحمد گوشی‌اش را درآورد و یک متن داخل آن را یکی از برادران مشهدی خواند و به فارسی ترجمه کرد. مطلب چنین بود: در مسیر نجف به کربلا و از میان پرچم‌های مختلف که توسط زائران پیاده حرم حسینی حمل می‌شد، پرچم فرانسه توجه همگان را به خود جلب می‌کرد، به سراغ آن پرچم که رفتند، دیدند زنی مسیحی از فرانسه این پرچم را حمل می‌کند، وقتی از او درباره رفتن به زیارت امام حسین(ع) پرسیدند، گفت: من در زمان اشغال عراق به صورت داوطلبانه به نیروهای ائتلاف ملحق شدم. در یکی از مراسم اربعین امام حسین(ع) از یکی از زائران که به صورت پیاده به کربلا می‌رفت پرسیدم: «آیا از این که از بصره به کربلا پیاده سفر می‌کنی، خسته نمی‌شوی؟» گفت: «حاجتی از خدا دارم و می‌روم تا حاجتم را زیر گنبد حرم امام حسین(ع) از او بخواهم و یقین دارم که خداوند به برکت وجود امام حسین(ع) حاجتم را برآورده خواهد ساخت.» من دچار سرطان سینه شده بودم و پزشکان به من گفتند به محض رسیدن به فرانسه باید تن به عمل برداشتن سینه بدهم، آن روز من نذر کردم اگر از این بیماری شفا یابم با پای پیاده از نجف به کربلا، به زیارت امام حسین(ع) بروم. وقتی به فرانسه رفتم، پزشکان دوباره مرا تحت معاینات پزشکی و آزمایش‌های جدید قرار دادند، اما در کمال ناباوری اثری از بیماری در من ندیدند. اینک که شما مرا میان زائران پیاده می‌بینید، در واقع آمده‌ام که نذرم را ادا کند.مردم عراق اینگونه از زوار ایرانی پذیرایی کردند

یکی دو ساعت که صحبت کردیم نوبت شام شد. سفره گسترده شد. خورشت، دو نوع برنج، سالاد، ماست و چند نوع میوه در آن، جا گرفت. بعد از شام به دوستان پیشنهاد دادم ساعت ۴ صبح عازم شویم که مقبول نیفتاد و قرار شد ساعت ۵ صبح در ابتدای وقت، نماز بخوانیم و سپس حرکت کنیم، مخصوصاً این که ابواحمد گفت باید صبحانه را در خدمتش باشیم.

آخر شب ابواحمد کاغذ و قلمی آورد تا چند جمله پراستفاده را برایش به فارسی بنویسیم. او گفت دوست دارد فارسی یاد بگیرد تا بتواند بهتر به زوّار خدمت کند. به او گفتم باید بیاید ایران تا فارسی یادش بدهم.

صبح با خامه محلی و مربا از ما پذیرایی کرد. با توجه به این که شب گفته بودم باغ پسته دارم، یک پاکت پسته شور شده به او هدیه دادم و گفتم: این محصولی از باغ خودم است. شماره تلفنم را هم دادم تا هر وقت به ایران آمد به من زنگ بزند تا در خدمتش باشم. بعد با ماشینش، ابتدا برادران تهرانی را به مسیر راهپیمایی رساند و سپس من و همراهانم را. با فرزندان و خودش خداحافظی کردم و عکس یادگاری گرفتیم. خانمش هم برای بدرقه دو خانم همراهم به جلوی در حیاط‌شان آمد.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
گزارش خطا
Bookmark and Share
X Share
Telegram Google Plus Linkdin
ایتا سروش
عضویت در خبرنامه
نظر شما
آخرین اخبار
کاهش هفت درصدی تماس‌ها با سامانه ۱۴۱ در مهر
مبارزه با استکبار بخشی از هویت اسلام است
پایان عملیات بتن‌ریزی پل کلیدی در جاده تراب
توقیف کامیون سنگین بار در محور ایلام – اسلام‌آباد
گمرک صنم بلاغی پلدشت، شاهراه ارتباط تجاری با همسایگان
قطع گاز برخی مشترکان فردا در شیراز
واریز بیش از ۱۶ هزار میلیارد ریال به حساب اعضای صندوق ذخیره فرهنگیان
برخورد خسارت بار جرثقیل با ۳ خودرو در مشهد
پزشکیان خواستار برنامه‌ریزی پایدار برای اجرای طرح پزشک خانواده شد
توقیف لندکروز میلیاردی قاچاق در نی ریز
گامی نو در مسیر درمان سرطان
مسیر‌های ترافیکی در خیابان‌های حافظ و نفت شیراز تغییر کرد
حمایت از تجاری‌سازی و صادرات صنایع خلاق فرهنگی
توقف تیم ملی فوتسال ایران در گام نخست بازی‌های همبستگی
آغاز جشنواره بازی‌های بومی‌محلی در مراکز سیار کانون سراسر کشور
تاکید بر اجرایی شدن مصوبات قبلی شورای هماهنگی ترافیک استان
آشنایی با تبدیل ایده‌های بزرگ از مرحله‌ی ذهنی به عمل در چهارمحال و بختیاری
برپایی نمایشگاه سوگواره فاطمی در وامین
۲ طرح ورزشی در فریمان، معطل تامین اعتبار
بافق با شکست استقلال صدرنشین شد
  • پربازدیدها
  • پر بحث ترین ها
نتایج قرعه کشی طرح عادی ایران خودرو اعلام شد
تعطیلی مدارس برخی مناطق هرمزگان
اطلاعیه دعوت به راهپیمایی ۱۳ آبان در سراسر کشور
به جزایر ایران حمله شود همانجا پاسخ کوبنده می‌دهیم
اختلاف جمهوری اسلامی و آمریکا، ذاتی است و نه تاکتیکی
زمین لرزه در شمال افغانستان تاکنون ۳۰ قربانی گرفته است
تأسیسات حساس نظامی اسرائیل زیر ضربات موشک‌های ایران
با قاطعیت از حاکمیت خود دفاع می‌کنیم
اعمال محدودیت‌های ترافیکی راهپیمایی ۱۳ آبان زنجان
عراقچی: غنی سازی صفر امکان ندارد
سفر هیئت عالی رتبه نیروی هوایی ارتش کشورمان به بلاروس
قلم های کوچک؛ یادآور یک روز بزرگ تاریخی
تجمع دانشجویان و مردم در اعتراض به کشتار مردم سودان
فرآوری غلات و حبوبات زنجان با ۵۰ واحد بوجاری فعال
تازه‌ترین وضعیت پیش ثبت نام حج ۱۴۰۵
تعطیلی مدارس برخی مناطق هرمزگان  (۳ نظر)
کرملین: مسکو از نزدیک تحولات ونزوئلا را زیر نظر دارد  (۲ نظر)
عراقچی: غنی سازی صفر امکان ندارد  (۲ نظر)
نتایج قرعه کشی طرح عادی ایران خودرو اعلام شد  (۱ نظر)
قصه آموزش در تنها مدرسه روستای نرگس‌زمین ساری  (۱ نظر)
افشای هویت جانیان صهیونی به دست گروه سایبری حنظله  (۱ نظر)
به جزایر ایران حمله شود همانجا پاسخ کوبنده می‌دهیم  (۱ نظر)
قهرمانی تیم رباتیک دانش آموزی ایران در آسیا  (۱ نظر)
تظاهرات مخالفان رئیس جمهور صربستان  (۱ نظر)
بلیت فروشی دیدار تراکتور_الشرطه  (۱ نظر)
دیدار عراقچی با پدر زندانی ایرانی در ترکیه  (۱ نظر)
انتقاد افغانستان از نقض حریم هوایی این کشور از سوی آمریکا  (۱ نظر)
بازتاب درخشش طلایی والیبال دختران ایران در تارنمای شورای المپیک آسیا  (۱ نظر)
سخنگوی سپاه: ما غافلگیر نشدیم و آرایش سپاه جنگی بود  (۱ نظر)
گلنور به دیدار پاس کردستان می‌رود  (۱ نظر)