پخش زنده
امروز: -
شهریار شوریده شهر شعر را تبحر اش در ترنم تغزل و تجسم تخیل ازسویی و صداقت و صمیمیت آشکار و سلامت و نجابت نهانش از دیگر سو، محبوب خاص و عام کرده است.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما آذربایجان غربی ؛ شورای عالی انقلاب فرهنگی بیست و هفتم شهریور سالروز درگذشت محمد حسین بهجت تبریزی (شهریار) را به پیشنهاد و پیگیری مجدانه آقای شعردوست - از شخصیتهای فرهنگی اهل تبریز - «روز ملی شعر و ادب پارسی» نام نهاده است.
به اشک من گل و گلزار ِ شعر ِفارسی، خندان
من ِشوریده بخت از چشم ِگریان، ابرِ نیسانم
فلک! گو با من این نامردی ونامردمی بس کن
که من سلطان ِعشق و شهریار ِ شعرِ ایرانم..
شایداغراق نباشد اگر شهریار را آخرین شاعر غزلسرای چیره دست ادب فارسی نامید چرا که پس از او دیگر قالب غزل، شاعر بزرگی به خود ندید.
شهریار شاعری شوریده است که همچون اسلافش از عشق زمینی و مجازی، به عشقی آسمانی و حقیقی دست یافت و این گذار و گذر گوهر وجودش را در کوره سختیها گداخت و بر عیارش افزود.
رساترین و گویاترین بیوگرافی شهریار اشعار اوست؛ شرح عـشق طولانی و آتـشین شهـریار در غـزل هـای (ماه سفر کرده، توشهً سفـر، پـروانه در آتـش، غـوغای غـروب و بوی پـیراهـن) مشـروح است.

طبع شهریار در سرودن گونههای مختلف شعر فارسی مانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و شعر نیمایی چیرگی داشت و بسیاری از اهل شعر و ادب او را برجستهترین شاعر معاصر میشناسند.
زندگیش عاشقانه با شعر و هنر درآمیخته بود؛ هم خوشنویسی میکرد و خط نــسـتعلیق و تحریر را خوب مینوشت و هم با سهتار انسی داشت و چنان تبحری که دلبری میکرد؛ و همه این عشق ورزیها در اشعارش جاری بود.
شهریار به دلیل غزلها و مثنویهای فارسی خود نیز شاعری مشهور است و میتوان بدون اغراق او را پرمخاطبترین شاعر فارسی زبان روزگار ما دانست.
شاید کمتر شعری به اندازه غزل «علیای همای رحمت» او با گروههای مختلف مخاطبان فارسی زبان ارتباط حسی و عاطفی برقرار کرده باشد.
بسیاری از شعرهای او در میان کلام و سخن روزمره مردم روان شده و به صورت ضرب المثل درآمده است:
«تا هستمای رفیق ندانی که کیستم / روزی سراغ وقت من آیی که نیستم»
«از زندگانیم گله دارد جوانیام / شرمنده جوانی از این زندگانیام»،
«جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را / نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را»،
«آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا / بی وفا حالا که من افتادهام از پا چرا»
«شبروان مست ولای تو علی ع / جان عالم به فدای تو علی ع» و...

غزل «همای رحمت» یکی از سرودههای مشهور و شور انگیز شهریار در وصف مولای متّقیان علی (ع) است. او در این سروده، با بهره گیری از زبانی صمیمی و عاطفی و ساده و روان، باور و ایمان عمیق و ارادت خود را نسبت به اهل بیت (ع) آشکار میسازد.
غزل همای رحمت را نشانه اعتقاد و اخلاص شهریار به امام علی (ع) دانستهاند که با بهرهگیری از ترکیبات خوشآهنگ و معانی عمیق عارفانه، سروده شده است. شعر همای رحمت، موردتوجه علما و شاعران شیعه بوده است و چندین شعر با وام گرفتن مصرع یا ابیاتی از آن با همان وزن و قافیه (تضمین) سروده شده است.
از سید رضا بهاءالدینی، فقیه و عارف شیعه نقل شده: «بنده اشعار زیادی درباره اهل بیت (ع) بهخصوص حضرت علی (ع) شنیدهام، اما هیچ شعری همچون «علیای همای رحمت» ِ شهریار تبریزی جذابیت نداشته است.»
علیای همای رحمت تو چه آیتی خدا را /که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین /به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند /چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را
مگرای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ /به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
بروای گدای مسکین در خانه علی زن /که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من/چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا
بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب /که عَلَم کند به عالَم شهدای کربلا را

آنهایی که شهریار را از نزدیک دیدهاند، بدون شک در جاذبه شخصیت صادق و صمیمی او قرار گرفتهاند و این صداقت و سلامت در واژگان، ترکیب سازی وپیچ و خم غزل شهریار نیز بازتاب یافته است.
اما راز محبوبیت شهریار را نه فقط در شعرهایش که در منش و مرام او باید جست. سه ویژگی بارز داشت که سخت مورد احترام مردم است: نجابت، فروتنی و ساده زیستی
اخوان در مقدمه کتاب «بدایه و بدعتها و عطا و لقای نیما یوشیج» با همان نثر شیرین و طناز خود ضمن نقل قولی از شهریار در خصوص نیما، دامن سخن را به سمت ارادت و محبتی میبرد که میان خود او و شهریار در جریان بوده است. نثر پر خون و طنزپرداز اخوان در بیان این ارادت و مهرورزی چنان لطیف و احساساتی میشود که بوضوح میفهمی وقتی از «اومید جان» گفتنهای شهریار مینوشته، اشک از گونه میگرفته است
عجیبتر از این رابطه حسی، دلبستگی و ارتباط شگفتی است که میان نیما و شهریار به وجود آمده بود و تا پایان عمر نیما این رشته گسسته نشد. رشتهای از پیوندی حسی که ۲ انسان از ۲ فضای فکری متفاوت را در دردهای مشترک هم خون و هم پیوند میکند و یکی نعره برمی آورد که:
نیما! غم دل گو که غریبانه بگرییم
سر پیش هم آریم و دو دیوانه بگرییم

یکی از بزرگترین ویژگیهای شهریار که موجب شده آثارش در میان شاعران معاصر از جایگاه ویژهای برخوردار باشد، استقرار او در جایگاه بزرگترین شاعران دو زبانه تاریخ ادبیات ایران است. شهریار که از سلسله شاعران فارسیگوی آذربایجان است، به دلیل تسلط ماهرانه به زبان فارسی و پیوند آن با ظرایف ترکی، شایسته دریافت عنوان فوق شده است.
اگر بخواهیم به دو ویژگی نمایان و درخشان در شهریار اشاره کنیم؛ نخست تغزلهای ناب وی است و دیگری سرودههای ایراندوستانه و میهنپرستانه وی است.
اصغر دادبه از برجستهترین استادان ادبیات فارسی و عرفان اسلامی میگوید: «شهریار پس از ملک الشعرای بهار بیشترین اشعار ایرانگرایانه و ایرانخواهانه را دارد»
پیامِ من به گُردان و دلیران
درنده خنجران، دوزنده تیران
گَرَم خون ریخت دشمن، شهریارا
به خون دانی چه بندم نقش؟ ایران

مادری که دوست داشت پسرش شعر ترکی بگوید
مادر شهریار زنی که الهامبخش بسیاری از اشعار اوست؛ روزی به شهریار میگوید: اشعاری که میگویی به فارسی است و من متوجه نمیشوم. به ترکی شعر بگو. از این رو آقامحمدحسین، شعرهایی را به ترکی میگوید که شاخصترین و معروفترین آن «حیدر بابا» است که برای مادرش میخواند و او این شعر را بسیار دوست میداشت.
مضمون اغلب بندهاى آن شایسته ترسیم و نقاشى است، زیرا از طبیعت جاندار سرچشمه مى گیرد. قلب پاک و انسان دوستِ شهریار بر صحنهها نور مى ریزد و خوانندگان شعرش را به گذشته هاى دور میبرد.
نیمى از این منظومه نام نامه و یادواره است که شاعر در آن از خویشان و آشنایان و مردم زادگاه خود و حتى چشمهها و زمینها و صخره هاى اطراف خشگناب نام میبرد و هر یک را در شعر خود جاودانگى مى بخشد.
حیدربابا ترنم یاد باران و چشمه و دامنه است و مردمان نجیب زادگاهش و چنان از دل برآمد که سخت بر دلها نشست. به دهها زبان ترجمه شد و مردمان سرزمینهای جدا افتاده همچنان آنرا عزیز میدارند و زمزمه میکنند.
حیدربابا، ایلدیریملار شاخاندا
سئللر، سولار، شاققیلدییوب آخاندا
قیزلار اوْنا صف باغلییوب باخاندا
سلام اولسون شوْکتوْزه، ائلوْزه!
منیم دا بیر آدیم گلسین دیلوْزه

دیدار با رهبرمعظم انقلاب
محسن عسکری، از شعرا و مداحان نامی آذربایجان درباره دیدار شهریار و مقام معظم رهبری میگوید: مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای زمان ریاستجمهوری مسافرتی به تبریز داشتند که برنامههایشان فشرده بود.
شب شعری گذاشته بودند برای شعرا و نهایت لطف ایشان بود که مداحها و شعرا هم شرکت داشته باشند. منتها شرط کرده بودند، البته بعد ما شروطشان را متوجه شدیم، شرط کرده بودند که در استانداری یک مجلسی بگذارید شعرا را دعوت کنید حتما استاد شهریار هم باشد و گفته بودند که ورود من (آیتالله خامنهای) به جلسه قبل از شهریار باشد و برنامه را طوری تنظیم کنیم که بعد از ایشان، استاد شهریار در مجلس بیاید.
اول حضرت آقا تشریف آوردند، نشستیم و با اعلام ورود ۵-۶ دقیقه بعد از تشریففرمایی حضرت آقا، اعلان ورود استاد شهریار را کردند که رفته بودند دنبالش.
زمانی که حضرت آقا متوجه شدند استاد شهریار به جلسه آمدهاند با نهایت بزرگواری بلند شدند و بهسمت در رفتند و از شهریار استقبال کردند.
آن موقع متوجه شدیم که چرا حضرت آقا همچنین شرطی کرده که شهریار به پای ایشان بلند نشود، بلکه ایشان به استقبال شهریار برود و عین جملهای هم که در اولین برخورد بعد از سلام و روبوسی با استاد داشتند، فرمودند: از آرزوهای زندگیام زیارت حضرتعالی بود که امشب الحمدلله موفق شدم.
بعد با نهایت احترام آوردند بغل دستشان جا دادند و شروع کردیم به شعر خواندن که آخر سر از شهریار پرسیدند برای امیرالمومنین (ع)، سیدالشهدا (ع) و برای آقا امام زمان (عج) اشعاری از شما دیدیم.
برای مادرمان حضرت زهرا (س) کاری نکردهای؟ ندیدم شعری برای حضرت زهرا (س) از شما،
استاد فرمودند که چرا یک شعر دارم برای حضرت زهرا (س)، آن روز خدمت حضرت آیتالله خامنهای این شعرشان را خواندند:
میکشید انتظار خاک آن شب / مقدم تازه میهمانی را
میربود از کف گرانمردی / آسمان همسر جوانی را
آتش مرگ مادری میسوخت / دل اطفال خسته جانی را
مردم آرام لیک آهسته / نوحهگر چهار طفل دلخسته
بر سر دوش جسم بیجانی / حمل میشد به نقطهای مرموز
همه خواهان به دل درازی شب / گرچه شب بود تلخ و طاقتسوز
تا مگر راز شب نگردد فاش / نبرد پی به راز شب دل روز
راز شب بود پیکر زهرا / که شب آغوش خاک گشتش جا
راز شب بود بانویی معصوم / که چه او مردی از زمانه نزاد
هیجدهساله بانویی پرشور / که سیاه کرد چهره بیداد
بانویی، که از سخن به محضر عام / ریخت آتش بهجان استبداد
بانویی شیردل، دلیر و شجاع / که نمود از حقوق خویش دفاع
گرچه زن بود لیک مردانه / از قیام آتشی عظیم افروخت
شعلهای برکشید از ته دل / که سیاه خرمن ستم را سوخت
درس احقاق حق و دفع ستم / به جهان و جهانیان آموخت
مردم خفته را زخواب انگیخت / آبروی ستمگران را ریخت»