پخش زنده
امروز: -
حکایت چرچی ها حکایت آرامش بازار و صمیمت خریدار وفروشنده است .
به گزارش خبرگزاری صداوسیما مرکززنجان ؛ زیرآفتاب ویک وانت پیر و هزاران شوق
این حکایت چند پدرتلاشگره که تودنیای واقعی دنبال روزیهای حلال می گردند .
بساطشون دقیقا در ووردی روستاست
به قول قدیمیا ازشیرمرغ تا جون آدمیزادرومیشه تواین بساط پیداکرد

مشهدی قاسم چرچی روستا هرروز تویک روستا بساط پهن میکنه وامروز نوبت به منطقه افشار رسیده .
نه پول پاساژ نه هزینه رفت وآمد هیچ کدوم برای خریدار وفروشند معنا نداره
خانواده ها مستقیم از توحیاط باچرچی سر کالاهای خریده شده دارن چونه میزنن.
چرچی محل میگه حدود 30 سالی هست که هرچی اهالی لازم دارند وسفارش میدن وبراشون میارم
مشهدی قاسم لباس فروشه و دفتر نقد ونسیه رو کناربساطش راه انداخته
انصاف حرف اول رومیزنه
رباب خانوم ازاهالی روستا با یک ظرف شیر اومده ازچرچی لباس بخره .
مبادله کالا به کالا بعدچندین قرن همچنان توروستا رواج داره .
بازار داغ و توافق دوجانبه خریدار وفروشنده هم پررونق
رباب خانوم میگه چندسال مشتری دائم چرچی محل هست وبرای خرید هیچوقت مشکل پول نداشته وبارضایت فروشنده ، به جای پول درمقابل خرید اجناس شیر وپنیر وماست ومرغ آورده .
چرچی دوم تووسیلش فقط کفش وکتونی داره
جوون 35 ساله ای به نام یوسف که تازه 2 سال هست چرچی شده
اومیگه رفتار روستاییان به قدری صمیمانه است که وقتی ازشهر دورمیشم تابه روستا برسم همه غصه هام یادم میره .
اطراف بساط یوسف بچه های قد ونیم قد برسر انتخاب کفش دارند باهم رقابت میکنند.
نازنین دمپایی صورتی گلدار برداشته ، امیر کتونی سفید ورزشی و اون طرفتر زهرا دنبال کفش روباز والبته راحتیه
نرگس خانوم مادربزرگ 45 ساله با چادر رنگی ازلای درخونه نگاهی به چرچیا میندازه و انگار ازخرید نمیتونه دل بکنه
اومیگه زود ازدواج کردم و الان 8 تا نوه و یک نتیجه دارم.
مادربزرگ خوش خنده روستا میگه ازاول توروستا به دنیا اومده وزندگی کرده وازبچگیش لحظه شماری میگرده تا چرچیا به روستا بیان
نرگس خانوم خاطره ای هم داره ازاینکه وقتی 13 سالش بوده رفته بدون اجازه ازانبارخونه گندم برداشته وبرای خرید پارچه دلخواهش به چرچی محل داده
اون ازسختگیری مادرها ومادرشوهرها برای خرید میگه واینکه درگذشته هرچی بزرگتر میخریدن رو عروسا باید قبول میکردن .
کمکم آفتاب زمستانی به وسط آسمون قدم میزاره اما از شور خرید چیزی کم نمیشه بچه ها گروهی وسط میدون روستا دارند بازی میکنن وبزرگترها هم همچنان با فروشنده ها دارن چونه میزنن
کربلایی قربانعلی که به قول خودش 70 سالی از خداعمرگرفته بایک روفرشی و چند تا لیوان وفلاکس به سمت بساطچی ها اومده
کربلایی چایی میریزه و بساط چیا دعای خیر
رضا چرچی بروزی محسوب میشه اون لوازم برقی وظروف وسفارش جهیزیه قبول میکنه
این فروشنده میگه عکسها رو مارک لوازم خانگی رو نشون میده و باقیمت توافقی برای روستاییها میاره
اومعتقده جدای ازحساب وکتاب دفتری اگر اخلاق نباشه هم خریدار وهم فروشنده ضرر میکنند.
اینبار اجاق گاز 5 شعله آورده ویخچال
رضا میگه این کالاها جهاز دختریکه مادرش هفته پیش سفارش داده
اون البته علاقه ای هم به لوازم قدیمی داره
مثلا 5 تا کاسه چینی قدیمی که 60و70 سال عمر داره رو ازروستاییها خریده ودرقبالش سینی مس و بشقابهای جدید تحویلشون داده .
چرچیها به دور از شلوغی شهرها ازگذشته مشتری های خوبی توروستاها داشتن والان هم جای چرخشون رووانت بارها پرکردن.
نخودها ازکیسه خارج میشن جاش روسری تحویل داده میشه ، گلیم کهنه فروخته میشه و جاش سفره عید خریداری میشه وصدها مشتری وصدها خواسته دیگر ...
حکایت چرچی ها حکایت آرامش بازار و صمیمت خریدار وفروشنده است .
دفتر چرچیها حالا بعد ازچند ساعت پهن کردن بساط درروستا پرشده از حساب وکتابهایی که باچاشنی انصاف ومبادله دلبخواه کالابه کالا برکت خانه ها شدند .
چرچیها درکنار رقابت همدل آغاز وپایان کارهم هستند بساط یکدیگر را میبندند تا فردایی دیگر
طبق آمارها روستانشینان یک چهارم جمعیت کشور را به خود اختصاص داده اند ،حال که هزینه رفت وآمد روستانشینان به شهرها با حضور روزانه وهفتگی چرچیها حدود 70 درصد کاهش پیدامیکنه ؟آیا ازفرداهای این قشر هم خبری هست .
چرتکه ای هم که حساب کنیم استان زنجان 900 روستای دارای سکنه داره که اگر فقط نصف این روستاها جمعیت قابل قبولی برای حضور چرچی ها داشته باشند میشه گفت: هرروستا با دوچرچی شاید حدود هزار چرچی درآمدشون رو از اینکار به دست میارند .
تا فردا چه شود و روزگار چرچیا بعداز سالها به کجا ختم شود مارا به دنبال مسئولی برای حمایت می رساند .
مسئولان اتحادیه وانت بارها وتامین اجتماعی می گویند بجز آمار بیمه شده ها خبری از بیمه وحقوق مزایای دست فروشان روستایی ندارند .
نوروز در راهست با صدای چرچیهایی که دربساط خود خوشی به ارمغان آورده اند.
* نویسنده : معصومه امینی